کد مطلب:260893 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:304

سفر امام حسن عسکری به گرگان
مرحوم علامه محقق علی بن عیسی اربلی در كتاب كشف الغمه می نویسد: احمد بن محمد از جعفر بن شریف گرگانی نقل كرده كه: من سالی عازم حج بودم در شهر سامرا به خدمت امام حسن عسكری علیه السلام مشرف شدم، شیعیان اموالی (بعنوان امانت) به من داده بودند كه به حضرت برسانم. خواستم از حضرت بپرسم كه این اموال را به چه كسی تحویل دهم، پیش از آن بپرسم، حضرت فرمود: «ادفع ما معك الی المبارك خادمی» اموالی را كه با تواست به خادمم مبارك تحویل ده و من بفرموده ی حضرت اموال را به مبارك دادم.

پس عرض كردم: ای پسر رسول خدا! شیعیان شما در گرگان به شما سلام می رسانند! فرمود: مگر بعد از فراغ از حج به گرگان بر نمی گردی؟ عرض كردم: آری، بر می گردم. فرمود: از امروز تا صد و هفتاد روز دیگر، سوم ماه ربیع الآخر اول روز جمعه به شهر خود بر می گردی، به مردم بگو كه من آخر همان به گرگان خواهم آمد. «فامض راشدا» برو به سلامت. خداوند تو را و آنچه با تو است به زودی و با سلامتی به وطن خواهد رساند، پیش اهل و عیال و فرزندان می روی، وقتی آنجا رسیدی برای پسرت كه شریف نام دارد فرزندی متولد خواهد شد اسم آن نوزاد را صلت بگذار، به زودی بزرگ شده و از دوستان ما خواهد بود. جعفر گوید: من عرض



[ صفحه 185]



كردم: ای فرزند پیامبر خدا! ابراهیم بن اسماعیل گرگانی شیعه شما است و از او مال زیادی به دوستان و شیعیان شما می رسد و هر سال بیش از صد هزار درهم از مال خود را جدا كرده و به شیعیان آن منطقه می رساند.

حضرت فرمود: «شكرا لله» خدا جزا به ابو اسحاق ابراهیم بن اسماعیل در مقابل احسانی كه در حق شیعیان انجام می دهد پاداش خیر دهد و گناهانش را بیامرزد و به او پسری مستوی الخلقه (صحیح و سالم) عطا فرماید كه قایل به حق باشد.

ای جعفر! به ابراهیم بگو: «یقول لك الحسن بن علی سم ابنك احمد» حسن بن علی می گوید: اسم پسرت را احمد بگذار.

راوی گوید: از خدمت حضرت مرخص شده و به زیارت بیت الله الحرام نایل گردیده و بعد از اعمال حج، همان طوری كه حضرت فرموده بود با سلامتی در اول روز جمعه سوم ماه ربیع الآخر وارد گرگان شدم. دوستان جهت باز دیدم آمدند. من هم به آنها مژده دادم كه حضرت امام حسن عسكری علیه السلام وعده داده كه امروز طرف عصر به گرگان خواهد آمد؛ مهیا شوید، سوال ها و حوایج خود را آماده كنید.

هنگامی كه نماز ظهر و عصر را خواندند همگی در منزل ما گرد آمدند «فوالله ما شعرنا الا و قدوافی ابو محمد علیه السلام» به خدا قسم ما متوجه نبودیم، ناگهان حضرت امام حسن عسكری علیه السلام وارد شد و به جمع ما سلام فرمود: «فاستقبلناه و قبلناه یده» پس ما حضرت را استقبال كردیم و دست مباركش را بوسیدیم.

حضرت فرمود: من به جعفر بن شریف وعده داده بودم كه در آخر امروز به نزد شما بیایم. نماز ظهر و عصر را در سامرا خواندم به نزد شما آمدم تا تجدید عهد كنم، پس الآن در جمع شما هستم. مسایل و حوایج خود را به من اظهار نمایید.

نخست نضربن جابر عرض كرد. یابن رسول الله، پسرم جابر نابینا شده از خداوند بخواه نور چشمانش را برگرداند. حضرت فرمود: «فهاته فجاء به فمسح یده علی عینیه فعاد بصره» او را بیاور، پسرش را آورد، پس حضرت دست مباركش را بر چشمان او كشید در همان لحظه چشمانش روشن گردید.

سپس مردم یكی پس از دیگری مسایل و حوایج خود را به حضرت اظهار كردند و حضرت هم پس از قضای حاجات و رد مسایل، آنان را دعای خیر فرمود و در همان روز به سامرا برگشت. [1] .



[ صفحه 186]




[1] كشف الغمه، ج 2، ص 427.